RE: آیا در صورتی که فشار...
صفحه 1 از 1
RE: آیا در صورتی که فشار...
dar kheili az keshvarha feshari hadeaghal az nazare hokoomat vojood nadarad vali talash shayad kheili bishtar az keshvarhaye darband mesle iran mikonand baraye neshan dadane khod
گزارش هفدهــــم می روز جهانی مقابله با هومـ ــ ـوفوبيا از استکهلم می 17, 2008 • بدون دیدگاه (ویرایش)
تصميم گرفتم گزارشی از هفدهــــم می روز جهانی مقابله با هموفوبيا برای دگربـ ــاشان داخل ايران جمع آوری و ارايه بدهم
به همين جهت مواد مورد نياز برای تهيه يک گزارش: خودکار دفتر و دوربين را برداشتم علاوه برآن به يک ذهن خلاق برای ارايه گزارشی مفيد نياز بود ولی چون اين مورد آخر را همراه نداشتم مجبور به چشم پوشی شدم و به محل موعود راهی شدم:
از مترو به طرف محل مورد نظر واقع در محوطه بزرگ سنترال استکهلم روبروی خروجی مترو موسوم به Selgets Torg دقيقا سرموقع يعنی ساعت 16:00 وقت تعيين شده از سوی سازمان دگربـ ــاشان سوئد حاظر شدم.
هواهم که مثل هميشه با بادی سرد و هوای غمگين وگرفته نظاره گر بود.
تشخيص هم احساسان کار مشکلی نبود الالخصوص که بسياری را در مرکز دگربـ ــاشان استکهلم سازمان موسوم به Rfsl ديده بود که همکنون مشغول پخش اوراق و نشريه و تبليغات بودند.
سلام و احوال پرسی و جيغ و دادها و بغل کرنها به روش خودمانی و يکی از دوستانم dan هم که مثل هميشه مسعول تدارکات و شلنگتخته بود از خدا خواسته برگه ها را به من محول کرد و من که به هيچ وجه نميخواستم دست را از جيب بيرون بياورم اجبارا شروع به پخش اوراق کردم.
در اين بين چند هموطن هم ديدم اول دنبال آنها دويدم چون فکر ميکنم اونها بيشتر نيازمند برگه های اطلاعاتی همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــرايان بودند
بگذريم…
کم کم سخنرانی شروع شد که از شر اوراق خلاص شدم مباحث زيادی مورد بحث قرار گرفت که يکی از آنها در دفاع از حق پناهجويان دگربـ ــاش ايرانی بود و ديگری که تازه دستگيرم شد سالگرد تولد پنج سالگی سازمان دگربـ ــاش جنسی سوئد بود و به همين مناسبت ساعت هفت در دفتر سازمان طبقه دوم جشن بود.
تقريبا جمعيت زياد شده بود و پرچمهای رنگين کمان و پرچمهای صورتی و پلاکادر بالا بود لازم بذکر است پرچم من صورتی بود ولی خوب کفشم رنگ رنگين کمان بود هوا پر بود از حبابهای کف که هم احساسها با آن حال و هوايی درست کرده بودند
و دگرجنـ ـ ــســـگـ ــــرا هم از بالای محوطه و اطراف نظاره گر بودند
بعد از سخنرانيها چند موزيک شاد که رقص قشنگ پاتنرها ديدنی بود
موزيک عوض شد يک موزيک غمگين شروع شد ديدم که بــــله! که همه پارتنرهای اطرافم از همجنسگراهای دختر و پسر بند را به باد داده در گرم بوسيدنها گم شده بودند
خوب مثل هميشه اون نبود نزديک بود گريم بگيره از تنهايی خودم و هم احساسهای در بند خودم در وطنم.
سيگاری روشن کردم ديدم Dan هم که با شنل قرمز رنگی که فکر ميکنم از مادر بزرگش قرض گرفته بود اون تنها بود و به پلاکادرها ور ميرفت فکر ميکنم اون هم توی حال و هوای من بود متوجه هم شديم برای خالی نبودن عريضه مشغول جمع آوری پلاکادرها شديم.
همه چيز را تا بادکنکهای صورتی پايين آورديم و عشاق را رها کرديم و با يک همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــراي خانم ديگر با يک پرچم رنگين کمان بسيار بزرگ و تابلوی پنج سالگی سازمان تا دفتر سازمان که در نزديکی ما بود پياده رفتيم.
حالا بماند که dan چقدر شلنگتخته انداخت توی خيابان و خوب همه هم که ما سه نفر را نگاه ميکردند.
جلوی در سازمان يک دگرجنـ ـ ــســـگـ ــــرا پنج سالگی سازمان را تبريک گفت که خالی از لطف نبود
طبقه دوم سازمان بيشتر مربوط به جشن هست که البته دفتر ريس سازمان هم در همانجاست
نشستيم که ريس سازمان مرد پير مهربانيست که سلام کرديم و چند سوال هم داشتيم که مربوط به من بود و فعلا همه چيز امن بود.
دو خبرنگار سازمان را هم ديدم و علاقمند اطلاع رسانی از شرايط همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــراي و همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــرايان در ايران بودند که شايد بزودی سبب مصاحبه ای باشد که اگر موافقت شد حتما اطلاع ميدهم.
کيک پنج سالگی سازمان و مهمانی نچندان کوچکی بود ساعت 21:00 ختم شد دم درب جمع شديم سيگارها روشن شد بقيه هم آمدند با همان شيوه خدمانی خداحافظی کرديم تا آينده…
البته آينده همين دوشنبه هست چون عموما سه روز در هفته همه در کنار هم جمع ميشوند بازی ميکنند و خود وسيله آزادی خود ميگردند.
تنها سبب از نوشتن اين گزارش آشنايی هم احساسانم در ايران با حقوق خود است و اينکه ديگران برقم تمام همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــراستيزيها که حتی در اروپا هم وجود دارد چگونه در احقاق حقوق خود تلاش ميکنند.
www.tehranpatogh.wordpress.com
گزارش هفدهــــم می روز جهانی مقابله با هومـ ــ ـوفوبيا از استکهلم می 17, 2008 • بدون دیدگاه (ویرایش)
تصميم گرفتم گزارشی از هفدهــــم می روز جهانی مقابله با هموفوبيا برای دگربـ ــاشان داخل ايران جمع آوری و ارايه بدهم
به همين جهت مواد مورد نياز برای تهيه يک گزارش: خودکار دفتر و دوربين را برداشتم علاوه برآن به يک ذهن خلاق برای ارايه گزارشی مفيد نياز بود ولی چون اين مورد آخر را همراه نداشتم مجبور به چشم پوشی شدم و به محل موعود راهی شدم:
از مترو به طرف محل مورد نظر واقع در محوطه بزرگ سنترال استکهلم روبروی خروجی مترو موسوم به Selgets Torg دقيقا سرموقع يعنی ساعت 16:00 وقت تعيين شده از سوی سازمان دگربـ ــاشان سوئد حاظر شدم.
هواهم که مثل هميشه با بادی سرد و هوای غمگين وگرفته نظاره گر بود.
تشخيص هم احساسان کار مشکلی نبود الالخصوص که بسياری را در مرکز دگربـ ــاشان استکهلم سازمان موسوم به Rfsl ديده بود که همکنون مشغول پخش اوراق و نشريه و تبليغات بودند.
سلام و احوال پرسی و جيغ و دادها و بغل کرنها به روش خودمانی و يکی از دوستانم dan هم که مثل هميشه مسعول تدارکات و شلنگتخته بود از خدا خواسته برگه ها را به من محول کرد و من که به هيچ وجه نميخواستم دست را از جيب بيرون بياورم اجبارا شروع به پخش اوراق کردم.
در اين بين چند هموطن هم ديدم اول دنبال آنها دويدم چون فکر ميکنم اونها بيشتر نيازمند برگه های اطلاعاتی همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــرايان بودند
بگذريم…
کم کم سخنرانی شروع شد که از شر اوراق خلاص شدم مباحث زيادی مورد بحث قرار گرفت که يکی از آنها در دفاع از حق پناهجويان دگربـ ــاش ايرانی بود و ديگری که تازه دستگيرم شد سالگرد تولد پنج سالگی سازمان دگربـ ــاش جنسی سوئد بود و به همين مناسبت ساعت هفت در دفتر سازمان طبقه دوم جشن بود.
تقريبا جمعيت زياد شده بود و پرچمهای رنگين کمان و پرچمهای صورتی و پلاکادر بالا بود لازم بذکر است پرچم من صورتی بود ولی خوب کفشم رنگ رنگين کمان بود هوا پر بود از حبابهای کف که هم احساسها با آن حال و هوايی درست کرده بودند
و دگرجنـ ـ ــســـگـ ــــرا هم از بالای محوطه و اطراف نظاره گر بودند
بعد از سخنرانيها چند موزيک شاد که رقص قشنگ پاتنرها ديدنی بود
موزيک عوض شد يک موزيک غمگين شروع شد ديدم که بــــله! که همه پارتنرهای اطرافم از همجنسگراهای دختر و پسر بند را به باد داده در گرم بوسيدنها گم شده بودند
خوب مثل هميشه اون نبود نزديک بود گريم بگيره از تنهايی خودم و هم احساسهای در بند خودم در وطنم.
سيگاری روشن کردم ديدم Dan هم که با شنل قرمز رنگی که فکر ميکنم از مادر بزرگش قرض گرفته بود اون تنها بود و به پلاکادرها ور ميرفت فکر ميکنم اون هم توی حال و هوای من بود متوجه هم شديم برای خالی نبودن عريضه مشغول جمع آوری پلاکادرها شديم.
همه چيز را تا بادکنکهای صورتی پايين آورديم و عشاق را رها کرديم و با يک همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــراي خانم ديگر با يک پرچم رنگين کمان بسيار بزرگ و تابلوی پنج سالگی سازمان تا دفتر سازمان که در نزديکی ما بود پياده رفتيم.
حالا بماند که dan چقدر شلنگتخته انداخت توی خيابان و خوب همه هم که ما سه نفر را نگاه ميکردند.
جلوی در سازمان يک دگرجنـ ـ ــســـگـ ــــرا پنج سالگی سازمان را تبريک گفت که خالی از لطف نبود
طبقه دوم سازمان بيشتر مربوط به جشن هست که البته دفتر ريس سازمان هم در همانجاست
نشستيم که ريس سازمان مرد پير مهربانيست که سلام کرديم و چند سوال هم داشتيم که مربوط به من بود و فعلا همه چيز امن بود.
دو خبرنگار سازمان را هم ديدم و علاقمند اطلاع رسانی از شرايط همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــراي و همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــرايان در ايران بودند که شايد بزودی سبب مصاحبه ای باشد که اگر موافقت شد حتما اطلاع ميدهم.
کيک پنج سالگی سازمان و مهمانی نچندان کوچکی بود ساعت 21:00 ختم شد دم درب جمع شديم سيگارها روشن شد بقيه هم آمدند با همان شيوه خدمانی خداحافظی کرديم تا آينده…
البته آينده همين دوشنبه هست چون عموما سه روز در هفته همه در کنار هم جمع ميشوند بازی ميکنند و خود وسيله آزادی خود ميگردند.
تنها سبب از نوشتن اين گزارش آشنايی هم احساسانم در ايران با حقوق خود است و اينکه ديگران برقم تمام همـ ــ ــجنـ ـ ــســـگـ ــــراستيزيها که حتی در اروپا هم وجود دارد چگونه در احقاق حقوق خود تلاش ميکنند.
www.tehranpatogh.wordpress.com
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد