اکبر گنجي : همجنسگرايي: اقليتي ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ (1)
2 مشترك
صفحه 1 از 1
اکبر گنجي : همجنسگرايي: اقليتي ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ (1)
> منبع <
اقلیتها، سبکها و جماعات پرمسأله
اکبر گنجی
دین در جامعهی مدرن چه نقشی دارد؟ برخی از خداناباوران، هیچ نقش مثبتی
برای دین قائل نیستند و بر این باورند که تنها راه نجات بشریت، نابودی دین
است. ولی اکثر جامعهشناسان این ایده را رد میکنند.
نابودی دین، نه ممکن است و نه مطلوب. اگر مسأله اصلی ما گذار به
دموکراسی باشد، تعیین جایگاه دین در جامعهی دموکراتیک مدرن، امری بسیار
مهم خواهد بود. اگر بتوان سه قلمرو دولت، عرصهی عمومی و ساحت خصوصی را از
یکدیگر تفکیک کرد، پرسش این است: حضور دین در کدام قلمرو نظام سیاسی را
غیر دموکراتیک خواهد کرد؟ و حضور دین در کدام قلمرو یا قلمروها، با نظام
دموکراتیک سازگار است؟
اگر سودای ناممکن نابودی دین فعلاً از دایرهی بحث کنار نهاده شود، در
اینکه تفکیک نهاد دین از نهاد دولت شرط لازم نظام دموکراتیک است، ظاهراً
اختلافی وجود ندارد. در این هم که حضور دین در حوزهی خصوصی با نظام
دموکراتیک منافاتی ندارد، ظاهرآ اختلافی وجود ندارد. حضور دین در حوزهی
عمومی، محل نزاع است.
برخی بدون استدلال و ارائهی شواهد تجربی لازم، حضور دین در قلمرو عمومی را در تعارض با دموکراسی معرفی میکنند.
از اینها که بگذریم، در جمهوری اسلامی، دین در هر سه قلمرو حضور فعال
دارد. هر کوششی در راستای گذار به دموکراسی و گسترش و رعایت حقوق بشر، ما
را به دین مربوط میسازد. حقوق اقلیتهای دینی، جنسی و قومی، یکی از مسائل
بسیار مهم فلسفه سیاسی معاصر و ادبیات گذار به دموکراسی است. نوشتار حاضر،
توجه خود را به حقوق اقلیت همجنسگرا معطوف خواهد کرد.
۱-طرح مسأله:
پدیدهها را از وجوه مختلف میتوان
با یکدیگر مقایسه کرد. آدمی برای بقأ، نیازمند مصرف روازنهی میزان معینی
کالری است. مقایسهی کالریهای مختلف (کربو هیدراتها، چربیها،
پروتئینها) با یکدیگر آنها را به یک نوع تبدیل نمیکند و تفاوتهای
آنها را از بین نمیبرد.
فرض کنیم بدن یک فرد روزانه به ۱۸۰۰ کیلوکالری نیازمند است. آیا تأمین
این میزان کالری از یک نوع متناسب با سلامتی است و بدن را دچار اختلال
(بیماری) نمیکند؟ آیا این کالری باید به طور مساوی میان سه نوع تقسیم
شود؟ یکصد گرم مواد قندی دارای ۴۰۰ کالری است؛ یکصد گرم پروتئین دارای
حدود ۴۰۰ کالری است؛ ولی یکصد گرم چربی دارای ۹۰۰ کالری است.
مقایسه میزان کالری گوشت گوساله (از پروتئینها) با کره (از چربیها) و
شیرینی (از قندها) و نیاز بدن به این سه، تفاوتهای آنها را منتفی
نمیسازد. به تعبیر ذاتگرایان، اینها سه ماهیت مختلفاند؛ ولی از این
جهت مشابهاند که هر سه دارای کالری هستند و میتوانند نیاز آدمی را
برآورده کنند.
پدیده همجنسگرایی، ظاهراً غیر قابل فهم، استثنایی، متفاوت، غریب،
بیماری و ... است.حال این پدیدهی خاص را با چند پدیدهی دیگر مقایسه
نمایید: تشیع، تسنن، بهاییت، یهودیت، انواع نحلههای صوفیه و غیره.
این پدیدهها تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند. به عنوان مثال، تشیع و
تسنن و یهودیت و بهاییت خود را دین میخوانند، در حالی که همجنسگرایان و
ناهمجنسگرایان، همجنسگرایی را دین نمیخوانند. میتوان همجنسگرای
مسیحی، یهودی، مسلمان (شیعه و سنی) و ... داشت. مگر اخیراً کشیشهای مسیحی
با یکدیگر ازدواج نکردند؟
با این همه، وجوه اختلاف، نافی وجوه اشتراک نیست. همجنسگرایی از چند
منظر خاص با این پدیدهها وجوه تشابه دارد که میتوان از آن منظرها به
مقایسهی آنها با یکدیگر پرداخت. برخی از وجوه تشابه به قرار زیر است:
۱.۱- اقلیت بودن:
این ایدهها طرفدارانی دارند.
طرفداران آنها در دنیا، در مقایسه با دیگران، اقلیت محسوب میشوند. گفته
میشود که کل اقلیت یهودیان در جهان از ۱۴ میلیون تن تجاوز نمیکند.
شیعیان در کل جهان و در میان مسلمین یک اقلیت به شمار میروند. اهل تسنن
در میان مسلمین اکثریت را تشکیل میدهند؛ ولی در برخی از کشورهای اسلامی،
مثل ایران، در اقلیت به سر میبرند.
همجنسگرایان، نسبت به ناهمجنسگرایان، اقلیت به شمار میروند. پس
یکی از وجوه تشابه این ایدهها، در اقلیت بودن پیروان آنهاست. اقلیتهای
یاد شده، از نظر در اقلیت بودن، با یکدیگر تفاوتی ندارند.
۲.۱- سبک زندگی بودن:
آدمی از میان سبکهای متفاوت
زندگی، سبکی یا سبکهایی را بر میگزیند. همجنسگرایی، همچون یهودیت و
بهاییت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب میشود. در نوشتار حاضر
به اقلیت همجنسگرا به عنوان یک سبک زندگی متفاوت نگریسته خواهد شد.
سبک زندگی محسوب کردن همجنسگرایی، مخالفتی در پی نخواهد داشت. اما
سبک زندگی محسوب کردن ادیان و مذاهب، شاید اعتراضبرانگیز باشد. متکای این
دیدگاه رویکرد ویتگنشتاین است که دین را به شیوهی زیست (form of life)
تحویل میکرد.
دینداری در این رویکرد متوقف بر پذیرش مدعیات ستبر متافیزیکی ادیان
دربارهی جهان و انسان نیست. یک شیوهی زندگی خاص، بعضی گزارهها را برای
کسانی که به آن نحو زندگی میکنند واضح و روشن میکند و بعضی گزارهها را
غیر قابل قبول.
۳.۱- باهماد بودن:
همجنسگرایی از آن نظر که یک
باهماد (community) است، با دیگر باهمادها قابل مقایسه است. از نظر
باهمادگرایان، فرد فقط با زیستن در بستر یک باهماد میتواند استعدادها،
شیوههای زندگی و هویت خود را بیابد. فرد از طریق باهماد شکوفا میشود و
قضایل اخلاقی را به دست میآورد.
در عین حال، افراد باید بتوانند داوطلبانه باهمادهایی (communities)
تأسیس کنند و بر مبنای قواعد و سیاستهایی که خود ترجیح میدهند، آن را
بگردانند. هیچ باهمادی حق ندارد در امور باهماد دیگر مداخله کند. قواعد
پیوستن و خروج از باهماد باید دموکراتیک باشد. نمیتوان گفت آزادی به
باهماد ما بپیوندی، اما اگر بخواهی از باهماد ما خارج شوی، با مجازات مرگ
روبهرو خواهی بود (ارتداد)
هیچ باهمادی مجاز نیست مردم را به زور وادار به پیوستن به باهماد خود
کند. یکی از ملاکهای داوری در خصوص باهمادهای مختلف، تضمین آزادی ترک
بدون مجازات باهماد، آزادی پیوستن به باهماد دیگری که به طرز دیگری اداره
میشود و آزادی تأسیس باهمادی جدید به اتفاق کسانی که به فرد میپیوندند،
است.
مقایسه این اقلیتها، یا نحوهی زیستها، یا باهمادها، با یکدیگر، از چند منظر قابل توجه است:
۲- تعداد:
اگر آن ادعا که معمولاً هفت درصد افراد
جامعه را کسانی تشکیل میدهند که دارای گرایشهای همجنسخواهانه هستند،
صادق باشد، اقلیت همجنسگرا از نظر تعداد نسبت به بسیاری از دیگر
اقلیتها در وضعیت بهتری قرار دارد؛ ولی ظاهراً توافقی وجود دارد که کمتری
و بیشتری عددی پیروان یک باور یا سبک زندگی، آن باور را به «باور حق» و
«باور ناحق» تبدیل نمینماید.
تعداد سنیها از شیعیان بیشتر است؛ تعداد شیعیان از یهودیان بیشتر است؛
تعداد یهودیان از بهاییان بیشتر است. هر اقلیتی نسبت به اقلیت دیگری،
اقلیت محسوب خواهد شد. بدین ترتیب اقلیت و اکثریت بودن، نه ملاک حق و باطل
است و نه مبنای صاحب حقوق شدن یا فاقد حقوق شدن.
بر این مبنا، اکثریت خداباوران حق ندارند اقلیت خداناباوران را از حقوق
بشر محروم کنند؛ اکثریت مسیحیان حق ندارند اقلیت یهودیان را از حقوق بشر
محروم سازند؛ اکثریت ناهمجنسگرایان حق ندارند اقلیت همجنسگرایان را از
حقوق بشر محروم نمایند.
اگر قدمت تاریخی ملاک باشد، حتی بنا بر روایت متون مقدس دینی (ادیان
ابراهیمی) پیشینهی تاریخی همجنسگرایی به پیش از یهودیت و مسیحیت و
اسلام باز میگردد.
اقلیتها، سبکها و جماعات پرمسأله
اکبر گنجی
دین در جامعهی مدرن چه نقشی دارد؟ برخی از خداناباوران، هیچ نقش مثبتی
برای دین قائل نیستند و بر این باورند که تنها راه نجات بشریت، نابودی دین
است. ولی اکثر جامعهشناسان این ایده را رد میکنند.
نابودی دین، نه ممکن است و نه مطلوب. اگر مسأله اصلی ما گذار به
دموکراسی باشد، تعیین جایگاه دین در جامعهی دموکراتیک مدرن، امری بسیار
مهم خواهد بود. اگر بتوان سه قلمرو دولت، عرصهی عمومی و ساحت خصوصی را از
یکدیگر تفکیک کرد، پرسش این است: حضور دین در کدام قلمرو نظام سیاسی را
غیر دموکراتیک خواهد کرد؟ و حضور دین در کدام قلمرو یا قلمروها، با نظام
دموکراتیک سازگار است؟
اگر سودای ناممکن نابودی دین فعلاً از دایرهی بحث کنار نهاده شود، در
اینکه تفکیک نهاد دین از نهاد دولت شرط لازم نظام دموکراتیک است، ظاهراً
اختلافی وجود ندارد. در این هم که حضور دین در حوزهی خصوصی با نظام
دموکراتیک منافاتی ندارد، ظاهرآ اختلافی وجود ندارد. حضور دین در حوزهی
عمومی، محل نزاع است.
برخی بدون استدلال و ارائهی شواهد تجربی لازم، حضور دین در قلمرو عمومی را در تعارض با دموکراسی معرفی میکنند.
از اینها که بگذریم، در جمهوری اسلامی، دین در هر سه قلمرو حضور فعال
دارد. هر کوششی در راستای گذار به دموکراسی و گسترش و رعایت حقوق بشر، ما
را به دین مربوط میسازد. حقوق اقلیتهای دینی، جنسی و قومی، یکی از مسائل
بسیار مهم فلسفه سیاسی معاصر و ادبیات گذار به دموکراسی است. نوشتار حاضر،
توجه خود را به حقوق اقلیت همجنسگرا معطوف خواهد کرد.
۱-طرح مسأله:
پدیدهها را از وجوه مختلف میتوان
با یکدیگر مقایسه کرد. آدمی برای بقأ، نیازمند مصرف روازنهی میزان معینی
کالری است. مقایسهی کالریهای مختلف (کربو هیدراتها، چربیها،
پروتئینها) با یکدیگر آنها را به یک نوع تبدیل نمیکند و تفاوتهای
آنها را از بین نمیبرد.
فرض کنیم بدن یک فرد روزانه به ۱۸۰۰ کیلوکالری نیازمند است. آیا تأمین
این میزان کالری از یک نوع متناسب با سلامتی است و بدن را دچار اختلال
(بیماری) نمیکند؟ آیا این کالری باید به طور مساوی میان سه نوع تقسیم
شود؟ یکصد گرم مواد قندی دارای ۴۰۰ کالری است؛ یکصد گرم پروتئین دارای
حدود ۴۰۰ کالری است؛ ولی یکصد گرم چربی دارای ۹۰۰ کالری است.
مقایسه میزان کالری گوشت گوساله (از پروتئینها) با کره (از چربیها) و
شیرینی (از قندها) و نیاز بدن به این سه، تفاوتهای آنها را منتفی
نمیسازد. به تعبیر ذاتگرایان، اینها سه ماهیت مختلفاند؛ ولی از این
جهت مشابهاند که هر سه دارای کالری هستند و میتوانند نیاز آدمی را
برآورده کنند.
پدیده همجنسگرایی، ظاهراً غیر قابل فهم، استثنایی، متفاوت، غریب،
بیماری و ... است.حال این پدیدهی خاص را با چند پدیدهی دیگر مقایسه
نمایید: تشیع، تسنن، بهاییت، یهودیت، انواع نحلههای صوفیه و غیره.
این پدیدهها تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند. به عنوان مثال، تشیع و
تسنن و یهودیت و بهاییت خود را دین میخوانند، در حالی که همجنسگرایان و
ناهمجنسگرایان، همجنسگرایی را دین نمیخوانند. میتوان همجنسگرای
مسیحی، یهودی، مسلمان (شیعه و سنی) و ... داشت. مگر اخیراً کشیشهای مسیحی
با یکدیگر ازدواج نکردند؟
با این همه، وجوه اختلاف، نافی وجوه اشتراک نیست. همجنسگرایی از چند
منظر خاص با این پدیدهها وجوه تشابه دارد که میتوان از آن منظرها به
مقایسهی آنها با یکدیگر پرداخت. برخی از وجوه تشابه به قرار زیر است:
۱.۱- اقلیت بودن:
این ایدهها طرفدارانی دارند.
طرفداران آنها در دنیا، در مقایسه با دیگران، اقلیت محسوب میشوند. گفته
میشود که کل اقلیت یهودیان در جهان از ۱۴ میلیون تن تجاوز نمیکند.
شیعیان در کل جهان و در میان مسلمین یک اقلیت به شمار میروند. اهل تسنن
در میان مسلمین اکثریت را تشکیل میدهند؛ ولی در برخی از کشورهای اسلامی،
مثل ایران، در اقلیت به سر میبرند.
همجنسگرایان، نسبت به ناهمجنسگرایان، اقلیت به شمار میروند. پس
یکی از وجوه تشابه این ایدهها، در اقلیت بودن پیروان آنهاست. اقلیتهای
یاد شده، از نظر در اقلیت بودن، با یکدیگر تفاوتی ندارند.
۲.۱- سبک زندگی بودن:
آدمی از میان سبکهای متفاوت
زندگی، سبکی یا سبکهایی را بر میگزیند. همجنسگرایی، همچون یهودیت و
بهاییت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب میشود. در نوشتار حاضر
به اقلیت همجنسگرا به عنوان یک سبک زندگی متفاوت نگریسته خواهد شد.
سبک زندگی محسوب کردن همجنسگرایی، مخالفتی در پی نخواهد داشت. اما
سبک زندگی محسوب کردن ادیان و مذاهب، شاید اعتراضبرانگیز باشد. متکای این
دیدگاه رویکرد ویتگنشتاین است که دین را به شیوهی زیست (form of life)
تحویل میکرد.
دینداری در این رویکرد متوقف بر پذیرش مدعیات ستبر متافیزیکی ادیان
دربارهی جهان و انسان نیست. یک شیوهی زندگی خاص، بعضی گزارهها را برای
کسانی که به آن نحو زندگی میکنند واضح و روشن میکند و بعضی گزارهها را
غیر قابل قبول.
۳.۱- باهماد بودن:
همجنسگرایی از آن نظر که یک
باهماد (community) است، با دیگر باهمادها قابل مقایسه است. از نظر
باهمادگرایان، فرد فقط با زیستن در بستر یک باهماد میتواند استعدادها،
شیوههای زندگی و هویت خود را بیابد. فرد از طریق باهماد شکوفا میشود و
قضایل اخلاقی را به دست میآورد.
در عین حال، افراد باید بتوانند داوطلبانه باهمادهایی (communities)
تأسیس کنند و بر مبنای قواعد و سیاستهایی که خود ترجیح میدهند، آن را
بگردانند. هیچ باهمادی حق ندارد در امور باهماد دیگر مداخله کند. قواعد
پیوستن و خروج از باهماد باید دموکراتیک باشد. نمیتوان گفت آزادی به
باهماد ما بپیوندی، اما اگر بخواهی از باهماد ما خارج شوی، با مجازات مرگ
روبهرو خواهی بود (ارتداد)
هیچ باهمادی مجاز نیست مردم را به زور وادار به پیوستن به باهماد خود
کند. یکی از ملاکهای داوری در خصوص باهمادهای مختلف، تضمین آزادی ترک
بدون مجازات باهماد، آزادی پیوستن به باهماد دیگری که به طرز دیگری اداره
میشود و آزادی تأسیس باهمادی جدید به اتفاق کسانی که به فرد میپیوندند،
است.
مقایسه این اقلیتها، یا نحوهی زیستها، یا باهمادها، با یکدیگر، از چند منظر قابل توجه است:
۲- تعداد:
اگر آن ادعا که معمولاً هفت درصد افراد
جامعه را کسانی تشکیل میدهند که دارای گرایشهای همجنسخواهانه هستند،
صادق باشد، اقلیت همجنسگرا از نظر تعداد نسبت به بسیاری از دیگر
اقلیتها در وضعیت بهتری قرار دارد؛ ولی ظاهراً توافقی وجود دارد که کمتری
و بیشتری عددی پیروان یک باور یا سبک زندگی، آن باور را به «باور حق» و
«باور ناحق» تبدیل نمینماید.
تعداد سنیها از شیعیان بیشتر است؛ تعداد شیعیان از یهودیان بیشتر است؛
تعداد یهودیان از بهاییان بیشتر است. هر اقلیتی نسبت به اقلیت دیگری،
اقلیت محسوب خواهد شد. بدین ترتیب اقلیت و اکثریت بودن، نه ملاک حق و باطل
است و نه مبنای صاحب حقوق شدن یا فاقد حقوق شدن.
بر این مبنا، اکثریت خداباوران حق ندارند اقلیت خداناباوران را از حقوق
بشر محروم کنند؛ اکثریت مسیحیان حق ندارند اقلیت یهودیان را از حقوق بشر
محروم سازند؛ اکثریت ناهمجنسگرایان حق ندارند اقلیت همجنسگرایان را از
حقوق بشر محروم نمایند.
اگر قدمت تاریخی ملاک باشد، حتی بنا بر روایت متون مقدس دینی (ادیان
ابراهیمی) پیشینهی تاریخی همجنسگرایی به پیش از یهودیت و مسیحیت و
اسلام باز میگردد.
اين مطلب آخرين بار توسط Amir_Pourshariati در 2008-06-28, 15:08 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Hamjensgera- مدیر
- تعداد پستها : 181
Age : 42
محل سکونت : Tehran
Registration date : 2007-10-04
رد: اکبر گنجي : همجنسگرايي: اقليتي ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ (1)
۳- ماهیت:
همجنسگرایی، ماهیتاً چه تفاوتی با
دیگر سبکهای زندگی دارد؟ اگر ذاتگرا (essentialist) باشیم، برای هر نوع
از انواع موجودات ذات ثابت در نظر خواهیم گرفت1.
به نظر ارسطو هر نوعی از انواع موجودات دارای یک سلسله ویژگیهای عینی
مستقل از ادراکات و باورهای آدمیان است که که آن نوع را میسازند. مجموع
همهی ویژگیهایی که یک نوع را همان نوعی که هست مینمایند، ذات نامیده
میشود.
به گمان ارسطو هر شیای دارای ذات ثابت و صفات قابل تغییر است. ارسطو
این نظریه را به حوزهی جواهر مادی محدود میکرد؛ نه برساختههای انسانی
چون حکومت، دموکراسی، عدالت، آزادی و غیره.
ذاتگرایی (essentialism) در جواهر مادی هم نظریهی قابل دفاعی نیست؛
چه رسد به مفاهیم و برساختههای بشری. حکومت دارای ذات و اعراض نیست؛ دین
هم ذات و اعراضی ندارد. بدین ترتیب همجنسگرایی و دیگر سبکهای زندگی،
فاقد ذات و ماهیتاند. همجنسگرایی ذاتی ندارد؛ تا با کشف ذات و ماهیت
آن، تکلیفش را به خیال واهی روشن سازیم.
ویتگنشتاین به آدمیان نشان داد که در بیشتر موارد معنای یک واژه همان
کاربرد (usage) آن است؛ معنا را از به کار بسته شدن واژه در زمینههای
مختلف میتوان آموخت. ابهام واژهها ناشی از وجود معیارهای چند گانه در
کاربرد آن است2.
جان هیک هم تأکید میکند که دین به یک ذات واحد قابل تعریف اشاره
ندارد؛ بلکه ادیان «شباهت خانوادگی» (family resemblance) به تعبیر
ویتگنشتاین، با یکدیگر دارند، به همان معنایی که او در مثال بازی به کار
میبرد.
دین مسیحیت شامل پرستش خدای متشخص انسانوار است؛ در حالی که بودیسم
این طور نیست. آنها از این جهت به یکدیگر شبیهاند که هر دو تفسیرهایی
جامع درباره واقعیت عالیترین چیزها و شیوهی دست یافتن به آن پیشنهاد
میکنند.
واژهی دین معنایی جز آنچه کاربران زبان در جامعهی زبانی به کار
میبرند، ندارد. البته آدمیان که خالق زبانند، نقش فعالانهای در معنا
بخشی به مخلوق خود دارند. اگر این دیدگاه صادق باشد، باید دید انسانها
چگونه واژههایی چون یهودیت، بهاییت، تسنن، تشیع و همجنسگرایی را به کار
میبرند؟
به تعبیر دیگر، «به اصطلاح یهودیت» یعنی آنچه دیگران «یهودیت»اش
مینامند. به اصطلاح «تسنن» یعنی آنچه دیگران «تسنن»اش مینامند. «به
اصطلاح تشیع» یعنی آنچه دیگران «تشیع»اش مینامند. «به اصطلاح بهاییت»
یعنی آنچه دیگران «بهاییت»اش مینامند. «به اصطلاح همجنسگرایی» یعنی
آنچه دیگران «همجنسگرایی»اش مینامند.
۴- خود و دیگری:
واژهی همجنسگرایی کاربرد واحدی
ندارد. دیگر واژهها هم در چنبرهی همین وضع گرفتارند. پیروان هر یک از
سبکهای زندگی، شیوهی زیست خود را به گونهی خاصی به شمار میآورند؛ اما
دیگران تلقیهای دیگری از آن سبک زندگی ممکن است داشته باشند. نمونههای
زیر، موید مدعای ما هستند:
۱.۴- خود شیعیان واژهی تشیع را به معنایی خاص به کار میبرند، ولی
دیگران این واژه را به معنای متفاوتی به کار میبرند. به عنوان مثال،
سنیها، تشیع را فرقهای انحرافی، قائل به تحریف قرآن (حذف آیات مربوط به
ائمهی شیعیان از قرآن) سازندهی امامی که وجود خارجی ندارد (امام مهدی)
قائل به صفات پیامبرگونه (عصمت و علم غیب) برای امامان خود، ترجیح دهندهی
سخنان (احادیث) امامان خود بر آیات قرآن و غیره معرفی میکنند. دعای توسل
از نظر اهل تسنن چگونه تلقی میشود؟
نکتهی جالب توجه این است که برخی از روشنفکران دینی، همصدا با
سنیها، تشیع موجود را در این مواضع به نقد کشیده و تشیعی میسازند که به
تسنن نزدیکتر است تا به تشیع تاریخی. اینان، ائمه را به عالمان باتقوا
تبدیل میکنند؛ منکر وجود امام دوازدهماند؛ زیارتنامهها و بسیاری از
دعاهای خاص شیعیان را مانیفست شیعیان غالی جلوه میدهند؛ تشیع را قرائتی
ویژه از دعوت پیامبر اسلام معرفی میکنند که به پایان رسیده و در قالبهای
قشری و منجمد گرفتار آمده است.
ویتگنشتاین در پژوهشهای فلسفی (بخش ۲، قسمت ۱۱) درباره «این گونه به
نظر میرسد» سخن گفته است . بر آن مبنا میتوان پرسید: مراسم عزاداری
محرم، شامل سینهزنی و زنجیرزنی و قمهزنی، به چشم غیرشیعیان چگونه به نظر
میرسد؟
کافی است فقط به گزارش میشل فوکو از دیدن این مراسم در ایران توجه کنیم
تا دریابیم که نحوه زیست شیعیان چگونه به نظر یک فیلسوف همجنسگرا
میرسد؟ فوکو انقلاب ایران را به چشم یک فرصت و امکان میدید که موجب رشد
همجنسگرایی خواهد شد.
۲.۴- خود بهاییان واژهی بهاییت را به معنای دین (دین مدرن صلحطلب و
...) به کار میبرند، ولی دیگران این واژه را به معنایی متفاوت به کار
میبرند. عموم شیعیان، بهاییت را نه دین یا نوعی دینداری، که یک فرقهی
سیاسی دستساخت استعمار و صهیونیسم معرفی میکنند.
به عنوان مثال، آیتالله منتظری، خردادماه امسال اعلام کردهاند که
همچنان بهاییت را فرقهای ضاله و منحرف به شمار میآورند و نظر
پرسشکننده را هم تأیید کردهاند که بهاییت دستساخته استعمار انگلیس است؛
بنیادش بر دروغ است و اگر معامله و معاشرت با آنها موجب تقویت آنان شود،
لازم است از آن اجتناب گردد3. ولی کاربرد واژهی بهاییت در خارج از جهان اسلام بسیار متفاوت از کاربرد شیعیان است.
۳.۴-خود یهودیان واژهی یهودی را به معنای قوم برگزیدهی خدا، قومی
مظلوم و آواره که فقط هیتلر شش میلیون تن از آنان را در کورههای آدمسوزی
نابود کرده است، معرفی میکنند،.
ولی دیگرانی وجود دارند که یهودی را به معنای جهودهای پولپرست
سازمانیافتهی حاکم بر رسانههای جهان و تعیینکنندهی سیاستهای دولت
آمریکا به شمار میآورند که اگر در آمریکای قرن بیست و یکم هم کسی از آنان
انتقاد نماید، به طرق گوناگون از عرصهی عمومی حذف خواهد شد.
در تاریخ اروپا، مسیحیان، یهودیان را به عنوان قاتلان خدا و نانپزان
با خون کودکان مسیحی به شمار میآوردند. با توجه به سرگذشت یهودیان در
اروپا بود که هانا آرنت میپرسید یهودی بودن در آلمان به چه معناست؟
آرنت به عنوان یک مطرود آگاه (conscious pariah) میان نفرت از یهودیان
و یهودستیزی تمایز قائل میشد. به گفته وی، نفرت از یهودیان، منشاء دینی
دارد، ولی یهودستیزی محصول تفکیک یهودی و غیریهودی بر اساس نژادی است.
آرنت، یهودستیزی را محصول «تفسیری خاص از اصل و نسب یهودی افراد و نقش
یهودیان در چهارچوب زندگی اجتماعی» معرفی میکند. به خوبی دیده میشود که
به شمار آوردن توسط دیگران چه پیامدهایی در عمل برای یک اقلیت به دنبال
دارد.
۴.۴- خود همجنسگرایان واژهی همجنسگرایی را به معنایی خاص به کار
میبرند. همجنسگرایی یک نحوهی زیست است. هر کس دوست دارد (حق دارد)
شریک زندگی خود را خود انتخاب کند. اگر چنین حقی به رسمیت شناخته شده
باشد، افرادی خود را مجاز میدانند که شریک زندگی خود را از میان همجنسان
خود انتخاب کنند. به گمان آنها، ناهمجنسگرایی اجباری با این حق تعارض
دارد.
ارزشهای مردسالارانهی سنتی برای داغ ننگ زدن و سرکوب همجنسگرایی به
کار گرفته شده است. به عنوان مثال، همجنسگرایی زنان بخشی از جنبش
فمینیستی است که پس از متزلزل شدن پدرسالاری و زیر سؤال رفتن هنجارهای
جنسی برای بخشی از آن جنبش که میخواستند هویت خود را در تمام ابعاد بروز
دهند، پدید آمد.
مقصر دانستن مردان به عنوان عامل سلطه بر زنان، پیوند عاطفی و جنسی با
این دشمنان تاریخی سلطهگر را روز به روز برای زنان مشکل و مشکلتر کرد.
در چنین بستری همجنسگرایی زنانه رشد کرد. خود-ابرازگری و طغیان علیه
اقتدار و نیندیشیدنیها هم در گسترش همجنسگرایی مؤثر بوده است.
به گمان اینان، یک شکل خاص از روابط جنسی را نظام سلطهی مردسالارانه
بر همه تحمیل کرده است. همجنسگرایی در عین حال مبارزه با نظام سلطهی
مردسالارانهای است که تاریخی سراسر ستم از خود به یادگار نهاده است.
ادیان ابراهیمی که در جهان کهن و در زمانه مردسالارانه ظهور کردهاند،
تصویری تماماً مردسالارانه را باز میتابانند. اگر مردسالاری نظامی نادرست
باشد، که هست، ناهمجنسگرایی اجباری نیز که یکی از ضروریات این نظام
ستمگرانه است، باید با فروپاشی این نظام، از هم فرو بپاشد.
ولی دیگران واژه همجنسگرایی را به معنایی متفاوت به کار برند. به
عنوان مثال، فقیهان مسلمان و متأثر از آنها عموم مسلمین، همجنسگرایی را
به عمل شنیع «لواط» تحویل میکنند و در نتیجه آنان را مستحق مرگ میدانند.
عموم مفسران مسلمان همجنسگرایی را عملی شنیع، فحشا، خلاف فطرت و طبیعت
به شمار میآورند.
اگر از جهان اسلام بیرون بیاییم، در جوامع غربی واژهی همجنسگرایی به
گونهی دیگری به کار میرود. در مغربزمین هم محافظهکاران این واژه را به
گونهای به کار میبرند که طرد این اقلیت را ایجاب میکند.
به عنوان نمونه، در ۲۷ نوامبر ۱۹۷۸ یکی از ناظران محافظهکار شهر
سانفرانسیسکو، دن وایت، که سابقاً پلیس بود و علیه تساهل با «منحرفان
جنسی» فعالیت کرده بود، به سوی فرماندار جرج ماسکونی و ناظر شهر هاروی
میلیک، رهبر همجنسگرایان، شلیک کرد و آنها را در دفاتر کار خود در
فرمانداری به قتل رساند.
در همان سال پیشنهاد محافظهکاران دربارهی منع همجنسگرایان از تدریس
در مدارس دولتی به همهپرسی گذاشته شد. رأی دهندگان کالیفرنیا با اکثریت
۵۸ در صدی این پیشنهاد را رد کردند. در دههی ۹۰ میلادی ۱۰ درصد نیروی
پلیس شهر سانفرانسیسکو را همجنسگرایان زن و مرد تشکیل میدادند.
البته وضع ایالت کالیفرنیا و شمال شرق آمریکا (ورمانت، ماساچوست،
نیویورک) با بقیه ایالتها در این زمینه تفاوت چشمگیری دارد. ایالت
ورمانت اولین ایالتی بود که حقوق مدنی و اجتماعی مترتب بر ازدواج را برای
زوجهای همجنسگرا به رسمیت شناخت (دادگاه یکی از شهرهای ایالت ورمانت طی
حکمی جرج بوش را جنایتکار جنگی اعلام کرد و اعلام نمود در صورت حضور وی
در این شهر، او را بازداشت خواهد کرد.)
ماساچوست اولین ایالتی بود که ازدواج همجنسگرایان را به رسمیت شناخت.
با تمام مبارزهای که همجنسگرایان برای قانونی کردن ازدواج خود
کردهاند، اکثریت کنگره آمریکا در جولای ۱۹۹۶، ناهمجنسگرایی را پیششرط
ازدواج قانونی اعلام کرد.
جرج بوش هم از سنا خواسته بود که با افزودن اصلاحیهای به قانون اساسی
آمریکا، ازدواج همجنسگرایان در کلیه ایالتها را ممنوع کند. با اینکه
اکثریت سنا در آن زمان در دست محافظهکاران بود، ولی به علت اینکه افزودن
اصلاحیه به آرای دو سوم سناتورها نیاز دارد، این مصوبه به تصویب نرسید.
اخیراً با حکم دادگاه عالی ایالت کالیفرنیا، ممنوعیت ازدواج
همجنسگرایان در این ایالت لغو گردید. نومحافظهکاران آمریکایی در مواقع
انتخابات، به حزب دموکرات از این جهت به شدت میتازند. در مقابل لیبرالها
همیشه از همجنسگرایان، همچون هر اقلیت دیگری، دفاع کردهاند.
ازدواج همجنسگرایان در اکثر کشورهای اروپایی قانونی است. در کشور کانادا هم ازدواج همجنسگرایان قانونی است.
همجنسگرایی، ماهیتاً چه تفاوتی با
دیگر سبکهای زندگی دارد؟ اگر ذاتگرا (essentialist) باشیم، برای هر نوع
از انواع موجودات ذات ثابت در نظر خواهیم گرفت1.
به نظر ارسطو هر نوعی از انواع موجودات دارای یک سلسله ویژگیهای عینی
مستقل از ادراکات و باورهای آدمیان است که که آن نوع را میسازند. مجموع
همهی ویژگیهایی که یک نوع را همان نوعی که هست مینمایند، ذات نامیده
میشود.
به گمان ارسطو هر شیای دارای ذات ثابت و صفات قابل تغییر است. ارسطو
این نظریه را به حوزهی جواهر مادی محدود میکرد؛ نه برساختههای انسانی
چون حکومت، دموکراسی، عدالت، آزادی و غیره.
ذاتگرایی (essentialism) در جواهر مادی هم نظریهی قابل دفاعی نیست؛
چه رسد به مفاهیم و برساختههای بشری. حکومت دارای ذات و اعراض نیست؛ دین
هم ذات و اعراضی ندارد. بدین ترتیب همجنسگرایی و دیگر سبکهای زندگی،
فاقد ذات و ماهیتاند. همجنسگرایی ذاتی ندارد؛ تا با کشف ذات و ماهیت
آن، تکلیفش را به خیال واهی روشن سازیم.
ویتگنشتاین به آدمیان نشان داد که در بیشتر موارد معنای یک واژه همان
کاربرد (usage) آن است؛ معنا را از به کار بسته شدن واژه در زمینههای
مختلف میتوان آموخت. ابهام واژهها ناشی از وجود معیارهای چند گانه در
کاربرد آن است2.
جان هیک هم تأکید میکند که دین به یک ذات واحد قابل تعریف اشاره
ندارد؛ بلکه ادیان «شباهت خانوادگی» (family resemblance) به تعبیر
ویتگنشتاین، با یکدیگر دارند، به همان معنایی که او در مثال بازی به کار
میبرد.
دین مسیحیت شامل پرستش خدای متشخص انسانوار است؛ در حالی که بودیسم
این طور نیست. آنها از این جهت به یکدیگر شبیهاند که هر دو تفسیرهایی
جامع درباره واقعیت عالیترین چیزها و شیوهی دست یافتن به آن پیشنهاد
میکنند.
واژهی دین معنایی جز آنچه کاربران زبان در جامعهی زبانی به کار
میبرند، ندارد. البته آدمیان که خالق زبانند، نقش فعالانهای در معنا
بخشی به مخلوق خود دارند. اگر این دیدگاه صادق باشد، باید دید انسانها
چگونه واژههایی چون یهودیت، بهاییت، تسنن، تشیع و همجنسگرایی را به کار
میبرند؟
به تعبیر دیگر، «به اصطلاح یهودیت» یعنی آنچه دیگران «یهودیت»اش
مینامند. به اصطلاح «تسنن» یعنی آنچه دیگران «تسنن»اش مینامند. «به
اصطلاح تشیع» یعنی آنچه دیگران «تشیع»اش مینامند. «به اصطلاح بهاییت»
یعنی آنچه دیگران «بهاییت»اش مینامند. «به اصطلاح همجنسگرایی» یعنی
آنچه دیگران «همجنسگرایی»اش مینامند.
۴- خود و دیگری:
واژهی همجنسگرایی کاربرد واحدی
ندارد. دیگر واژهها هم در چنبرهی همین وضع گرفتارند. پیروان هر یک از
سبکهای زندگی، شیوهی زیست خود را به گونهی خاصی به شمار میآورند؛ اما
دیگران تلقیهای دیگری از آن سبک زندگی ممکن است داشته باشند. نمونههای
زیر، موید مدعای ما هستند:
۱.۴- خود شیعیان واژهی تشیع را به معنایی خاص به کار میبرند، ولی
دیگران این واژه را به معنای متفاوتی به کار میبرند. به عنوان مثال،
سنیها، تشیع را فرقهای انحرافی، قائل به تحریف قرآن (حذف آیات مربوط به
ائمهی شیعیان از قرآن) سازندهی امامی که وجود خارجی ندارد (امام مهدی)
قائل به صفات پیامبرگونه (عصمت و علم غیب) برای امامان خود، ترجیح دهندهی
سخنان (احادیث) امامان خود بر آیات قرآن و غیره معرفی میکنند. دعای توسل
از نظر اهل تسنن چگونه تلقی میشود؟
نکتهی جالب توجه این است که برخی از روشنفکران دینی، همصدا با
سنیها، تشیع موجود را در این مواضع به نقد کشیده و تشیعی میسازند که به
تسنن نزدیکتر است تا به تشیع تاریخی. اینان، ائمه را به عالمان باتقوا
تبدیل میکنند؛ منکر وجود امام دوازدهماند؛ زیارتنامهها و بسیاری از
دعاهای خاص شیعیان را مانیفست شیعیان غالی جلوه میدهند؛ تشیع را قرائتی
ویژه از دعوت پیامبر اسلام معرفی میکنند که به پایان رسیده و در قالبهای
قشری و منجمد گرفتار آمده است.
ویتگنشتاین در پژوهشهای فلسفی (بخش ۲، قسمت ۱۱) درباره «این گونه به
نظر میرسد» سخن گفته است . بر آن مبنا میتوان پرسید: مراسم عزاداری
محرم، شامل سینهزنی و زنجیرزنی و قمهزنی، به چشم غیرشیعیان چگونه به نظر
میرسد؟
کافی است فقط به گزارش میشل فوکو از دیدن این مراسم در ایران توجه کنیم
تا دریابیم که نحوه زیست شیعیان چگونه به نظر یک فیلسوف همجنسگرا
میرسد؟ فوکو انقلاب ایران را به چشم یک فرصت و امکان میدید که موجب رشد
همجنسگرایی خواهد شد.
۲.۴- خود بهاییان واژهی بهاییت را به معنای دین (دین مدرن صلحطلب و
...) به کار میبرند، ولی دیگران این واژه را به معنایی متفاوت به کار
میبرند. عموم شیعیان، بهاییت را نه دین یا نوعی دینداری، که یک فرقهی
سیاسی دستساخت استعمار و صهیونیسم معرفی میکنند.
به عنوان مثال، آیتالله منتظری، خردادماه امسال اعلام کردهاند که
همچنان بهاییت را فرقهای ضاله و منحرف به شمار میآورند و نظر
پرسشکننده را هم تأیید کردهاند که بهاییت دستساخته استعمار انگلیس است؛
بنیادش بر دروغ است و اگر معامله و معاشرت با آنها موجب تقویت آنان شود،
لازم است از آن اجتناب گردد3. ولی کاربرد واژهی بهاییت در خارج از جهان اسلام بسیار متفاوت از کاربرد شیعیان است.
۳.۴-خود یهودیان واژهی یهودی را به معنای قوم برگزیدهی خدا، قومی
مظلوم و آواره که فقط هیتلر شش میلیون تن از آنان را در کورههای آدمسوزی
نابود کرده است، معرفی میکنند،.
ولی دیگرانی وجود دارند که یهودی را به معنای جهودهای پولپرست
سازمانیافتهی حاکم بر رسانههای جهان و تعیینکنندهی سیاستهای دولت
آمریکا به شمار میآورند که اگر در آمریکای قرن بیست و یکم هم کسی از آنان
انتقاد نماید، به طرق گوناگون از عرصهی عمومی حذف خواهد شد.
در تاریخ اروپا، مسیحیان، یهودیان را به عنوان قاتلان خدا و نانپزان
با خون کودکان مسیحی به شمار میآوردند. با توجه به سرگذشت یهودیان در
اروپا بود که هانا آرنت میپرسید یهودی بودن در آلمان به چه معناست؟
آرنت به عنوان یک مطرود آگاه (conscious pariah) میان نفرت از یهودیان
و یهودستیزی تمایز قائل میشد. به گفته وی، نفرت از یهودیان، منشاء دینی
دارد، ولی یهودستیزی محصول تفکیک یهودی و غیریهودی بر اساس نژادی است.
آرنت، یهودستیزی را محصول «تفسیری خاص از اصل و نسب یهودی افراد و نقش
یهودیان در چهارچوب زندگی اجتماعی» معرفی میکند. به خوبی دیده میشود که
به شمار آوردن توسط دیگران چه پیامدهایی در عمل برای یک اقلیت به دنبال
دارد.
۴.۴- خود همجنسگرایان واژهی همجنسگرایی را به معنایی خاص به کار
میبرند. همجنسگرایی یک نحوهی زیست است. هر کس دوست دارد (حق دارد)
شریک زندگی خود را خود انتخاب کند. اگر چنین حقی به رسمیت شناخته شده
باشد، افرادی خود را مجاز میدانند که شریک زندگی خود را از میان همجنسان
خود انتخاب کنند. به گمان آنها، ناهمجنسگرایی اجباری با این حق تعارض
دارد.
ارزشهای مردسالارانهی سنتی برای داغ ننگ زدن و سرکوب همجنسگرایی به
کار گرفته شده است. به عنوان مثال، همجنسگرایی زنان بخشی از جنبش
فمینیستی است که پس از متزلزل شدن پدرسالاری و زیر سؤال رفتن هنجارهای
جنسی برای بخشی از آن جنبش که میخواستند هویت خود را در تمام ابعاد بروز
دهند، پدید آمد.
مقصر دانستن مردان به عنوان عامل سلطه بر زنان، پیوند عاطفی و جنسی با
این دشمنان تاریخی سلطهگر را روز به روز برای زنان مشکل و مشکلتر کرد.
در چنین بستری همجنسگرایی زنانه رشد کرد. خود-ابرازگری و طغیان علیه
اقتدار و نیندیشیدنیها هم در گسترش همجنسگرایی مؤثر بوده است.
به گمان اینان، یک شکل خاص از روابط جنسی را نظام سلطهی مردسالارانه
بر همه تحمیل کرده است. همجنسگرایی در عین حال مبارزه با نظام سلطهی
مردسالارانهای است که تاریخی سراسر ستم از خود به یادگار نهاده است.
ادیان ابراهیمی که در جهان کهن و در زمانه مردسالارانه ظهور کردهاند،
تصویری تماماً مردسالارانه را باز میتابانند. اگر مردسالاری نظامی نادرست
باشد، که هست، ناهمجنسگرایی اجباری نیز که یکی از ضروریات این نظام
ستمگرانه است، باید با فروپاشی این نظام، از هم فرو بپاشد.
ولی دیگران واژه همجنسگرایی را به معنایی متفاوت به کار برند. به
عنوان مثال، فقیهان مسلمان و متأثر از آنها عموم مسلمین، همجنسگرایی را
به عمل شنیع «لواط» تحویل میکنند و در نتیجه آنان را مستحق مرگ میدانند.
عموم مفسران مسلمان همجنسگرایی را عملی شنیع، فحشا، خلاف فطرت و طبیعت
به شمار میآورند.
اگر از جهان اسلام بیرون بیاییم، در جوامع غربی واژهی همجنسگرایی به
گونهی دیگری به کار میرود. در مغربزمین هم محافظهکاران این واژه را به
گونهای به کار میبرند که طرد این اقلیت را ایجاب میکند.
به عنوان نمونه، در ۲۷ نوامبر ۱۹۷۸ یکی از ناظران محافظهکار شهر
سانفرانسیسکو، دن وایت، که سابقاً پلیس بود و علیه تساهل با «منحرفان
جنسی» فعالیت کرده بود، به سوی فرماندار جرج ماسکونی و ناظر شهر هاروی
میلیک، رهبر همجنسگرایان، شلیک کرد و آنها را در دفاتر کار خود در
فرمانداری به قتل رساند.
در همان سال پیشنهاد محافظهکاران دربارهی منع همجنسگرایان از تدریس
در مدارس دولتی به همهپرسی گذاشته شد. رأی دهندگان کالیفرنیا با اکثریت
۵۸ در صدی این پیشنهاد را رد کردند. در دههی ۹۰ میلادی ۱۰ درصد نیروی
پلیس شهر سانفرانسیسکو را همجنسگرایان زن و مرد تشکیل میدادند.
البته وضع ایالت کالیفرنیا و شمال شرق آمریکا (ورمانت، ماساچوست،
نیویورک) با بقیه ایالتها در این زمینه تفاوت چشمگیری دارد. ایالت
ورمانت اولین ایالتی بود که حقوق مدنی و اجتماعی مترتب بر ازدواج را برای
زوجهای همجنسگرا به رسمیت شناخت (دادگاه یکی از شهرهای ایالت ورمانت طی
حکمی جرج بوش را جنایتکار جنگی اعلام کرد و اعلام نمود در صورت حضور وی
در این شهر، او را بازداشت خواهد کرد.)
ماساچوست اولین ایالتی بود که ازدواج همجنسگرایان را به رسمیت شناخت.
با تمام مبارزهای که همجنسگرایان برای قانونی کردن ازدواج خود
کردهاند، اکثریت کنگره آمریکا در جولای ۱۹۹۶، ناهمجنسگرایی را پیششرط
ازدواج قانونی اعلام کرد.
جرج بوش هم از سنا خواسته بود که با افزودن اصلاحیهای به قانون اساسی
آمریکا، ازدواج همجنسگرایان در کلیه ایالتها را ممنوع کند. با اینکه
اکثریت سنا در آن زمان در دست محافظهکاران بود، ولی به علت اینکه افزودن
اصلاحیه به آرای دو سوم سناتورها نیاز دارد، این مصوبه به تصویب نرسید.
اخیراً با حکم دادگاه عالی ایالت کالیفرنیا، ممنوعیت ازدواج
همجنسگرایان در این ایالت لغو گردید. نومحافظهکاران آمریکایی در مواقع
انتخابات، به حزب دموکرات از این جهت به شدت میتازند. در مقابل لیبرالها
همیشه از همجنسگرایان، همچون هر اقلیت دیگری، دفاع کردهاند.
ازدواج همجنسگرایان در اکثر کشورهای اروپایی قانونی است. در کشور کانادا هم ازدواج همجنسگرایان قانونی است.
Hamjensgera- مدیر
- تعداد پستها : 181
Age : 42
محل سکونت : Tehran
Registration date : 2007-10-04
رد: اکبر گنجي : همجنسگرايي: اقليتي ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ (1)
پاورقیها:
۱- به عنوان مثال، فمینیسم ذاتگرا، قائل به
تفاوت ذاتی زنان با مردان است. به گمان آنها این تفاوت ناشی از
زیستشناسی - تاریخ است و برتری اخلاقی - فرهنگی زن بودن به عنوان روش
زندگی، بخشی از این تفاوت است. از نظر اینان، زنان با بازسازی هویتشان بر
اساس خصوصیات زیستی و فرهنگیشان، میتوانند خودشان باشند.
دیگر فمینیستها با تأکید بر اینکه جنسیت کالبد شناختی پدیدهای است که
تماماً به طور اجتماعی برساخته میشود، تأکید میکنند که زن بودن یکی از
مقولههای ساخته مردان است که مردسالاری را تثبیت میکند. تنها راه رهایی،
جنسزدایی از جامعه است، نه ذاتی و ثابت فرض کردن برساختههای مردانه.
۲- ویتگنشتاین در قطعهای مشهور، بحث شباهت خانوادگی و کاربرد واژه توسط آدمیان را با ذکر مثالی توضیح میدهد. مینویسد:
«مثلاً اعمالی را در نظر بگیرید که آنها را «بازی» مینامیم. منظور من
بازی با تخته، بازی با ورق، بازی با توپ، بازیهای المپیک و غیره است. چه
چیزی میان همهی آنها مشترک است؟ - نگویید «باید چیز مشترکی وجود داشته
باشد» یا آنها «بازی» نامیده نخواهند شد - بلکه نگاه کنید و ببینید آیا
میان همهی آنها چیز مشترکی وجود دارد یا نه. - زیرا اگر به آنها نگاه
کنید، چیزی نخواهید دید که میان همه مشترک باشد. تنها مشابهتها و
رابطههایی وجود دارند. تکرار میکنم: فکر نکنید؛ بلکه نگاه کنید! - مثلاً
به بازیهای با تخته، با رابطههای گوناگون آنها، نگاه کنید.
اینک به بازیهای ورق نگاه کنید. در اینجا تناظرهای بسیاری را با گروه
اول میبینید؛ اما ویژگیهای مشترک زیادی ناپدید، ویژگیهای مشترک دیگری
پدیدار میشوند.
هنگامی که به بازیهای با توپ میپردازیم، بخشی از آنچه مشترک است حفظ
میشود و بخشی ناپدید میگردد. - آیا همهی آنها «سرگرمکننده»اند؟ شطرنج
را با دوزبازی دارای نشانهای صفر و صلیب مقایسه کنید. یا آیا همواره برد
و باخت، یا رقابت بین بازیکنندگان وجود دارد؟به بازی تکنفره فکر کنید.
در بازی با توپ برد و باخت وجود دارد. اما هنگامی که کودکی توپ خود را به
دیوار میزند و آن را میگیرد جنبهی برد و باخت ناپدید میشود. به نقش
مهارت و اقبال توجه کنید؛ و به اختلاف میان مهارت در شطرنج و مهارت در
تنیس بنگرید.
به بازیهای دیگری میتوان اندیشید که عنصر سرگرمی را دارند، اما فاقد
ویژگیهای دیگرند. و به همین سان میتوان تعداد بسیار زیادی از بازیهای
دیگر را مورد توجه قرار داد و دید که چه مشابهتهایی پدیدار میشوند و چه
مشابهتهایی ناپدید میگردند»
Ludwig Wittgenstein, Philosophical Inverstigations, trans. G.E.M. Anscombe (New York: Macmillan, 1953)
۳- رجوع شود به سایت آیتالله منتظری، پاسخ به پرسشهای سیاسی، مورخ ۱۱ / ۳ / ۸۷ و ۲۵ / ۳ / ۸۷
۱- به عنوان مثال، فمینیسم ذاتگرا، قائل به
تفاوت ذاتی زنان با مردان است. به گمان آنها این تفاوت ناشی از
زیستشناسی - تاریخ است و برتری اخلاقی - فرهنگی زن بودن به عنوان روش
زندگی، بخشی از این تفاوت است. از نظر اینان، زنان با بازسازی هویتشان بر
اساس خصوصیات زیستی و فرهنگیشان، میتوانند خودشان باشند.
دیگر فمینیستها با تأکید بر اینکه جنسیت کالبد شناختی پدیدهای است که
تماماً به طور اجتماعی برساخته میشود، تأکید میکنند که زن بودن یکی از
مقولههای ساخته مردان است که مردسالاری را تثبیت میکند. تنها راه رهایی،
جنسزدایی از جامعه است، نه ذاتی و ثابت فرض کردن برساختههای مردانه.
۲- ویتگنشتاین در قطعهای مشهور، بحث شباهت خانوادگی و کاربرد واژه توسط آدمیان را با ذکر مثالی توضیح میدهد. مینویسد:
«مثلاً اعمالی را در نظر بگیرید که آنها را «بازی» مینامیم. منظور من
بازی با تخته، بازی با ورق، بازی با توپ، بازیهای المپیک و غیره است. چه
چیزی میان همهی آنها مشترک است؟ - نگویید «باید چیز مشترکی وجود داشته
باشد» یا آنها «بازی» نامیده نخواهند شد - بلکه نگاه کنید و ببینید آیا
میان همهی آنها چیز مشترکی وجود دارد یا نه. - زیرا اگر به آنها نگاه
کنید، چیزی نخواهید دید که میان همه مشترک باشد. تنها مشابهتها و
رابطههایی وجود دارند. تکرار میکنم: فکر نکنید؛ بلکه نگاه کنید! - مثلاً
به بازیهای با تخته، با رابطههای گوناگون آنها، نگاه کنید.
اینک به بازیهای ورق نگاه کنید. در اینجا تناظرهای بسیاری را با گروه
اول میبینید؛ اما ویژگیهای مشترک زیادی ناپدید، ویژگیهای مشترک دیگری
پدیدار میشوند.
هنگامی که به بازیهای با توپ میپردازیم، بخشی از آنچه مشترک است حفظ
میشود و بخشی ناپدید میگردد. - آیا همهی آنها «سرگرمکننده»اند؟ شطرنج
را با دوزبازی دارای نشانهای صفر و صلیب مقایسه کنید. یا آیا همواره برد
و باخت، یا رقابت بین بازیکنندگان وجود دارد؟به بازی تکنفره فکر کنید.
در بازی با توپ برد و باخت وجود دارد. اما هنگامی که کودکی توپ خود را به
دیوار میزند و آن را میگیرد جنبهی برد و باخت ناپدید میشود. به نقش
مهارت و اقبال توجه کنید؛ و به اختلاف میان مهارت در شطرنج و مهارت در
تنیس بنگرید.
به بازیهای دیگری میتوان اندیشید که عنصر سرگرمی را دارند، اما فاقد
ویژگیهای دیگرند. و به همین سان میتوان تعداد بسیار زیادی از بازیهای
دیگر را مورد توجه قرار داد و دید که چه مشابهتهایی پدیدار میشوند و چه
مشابهتهایی ناپدید میگردند»
Ludwig Wittgenstein, Philosophical Inverstigations, trans. G.E.M. Anscombe (New York: Macmillan, 1953)
۳- رجوع شود به سایت آیتالله منتظری، پاسخ به پرسشهای سیاسی، مورخ ۱۱ / ۳ / ۸۷ و ۲۵ / ۳ / ۸۷
Hamjensgera- مدیر
- تعداد پستها : 181
Age : 42
محل سکونت : Tehran
Registration date : 2007-10-04
رد: اکبر گنجي : همجنسگرايي: اقليتي ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ (1)
من که درست متوجه نشدم آقای گنجی می خواهد چه چیزی را بیان کند
behrad_hunky- تعداد پستها : 29
Age : 37
محل سکونت : تهران
Registration date : 2008-03-06
رد: اکبر گنجي : همجنسگرايي: اقليتي ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ (1)
یکی از نکات این متن این است که ایشان همجنس گرایان را یک باهماد در کنار سایر باهمادها فرض کرده اند ، پس کسانی که به آزادی باهماد ها اعتقاد دارند می توانند همجنس گرایان را هم تراز باهماد های دیگر محسوب کنند.
Hamjensgera- مدیر
- تعداد پستها : 181
Age : 42
محل سکونت : Tehran
Registration date : 2007-10-04
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد