گزارشي از زندگي همجنسگرايان در ايران (از روز)
2 مشترك
صفحه 1 از 1
گزارشي از زندگي همجنسگرايان در ايران (از روز)
برگرفته از روز
گزارشي از زندگي همجنسگرايان در ايران: - پنجشنبه 26 مهر 1386 [2007.10.18]
سورنا کياني
"ما در ايران همجنس باز نداريم" اين را محمود احمدي نژاد رييس جمهوري اسلامي در همان سخنراني جنجالي دانشگاه کلمبيا مي گويد. وقتي نظر زهرا، دختر همجنس گراي ايراني را در مورد اظهارات محمود احمدي نژاد مي پرسم، مي گويد: "نفي وجود همجنسگرايان از جنس "نفي وجود هولوکاست" است، قربانيان آدم سوزي فقط يهوديان نبودند بلکه "همجنسگرايان هم از نظر نئونازي ها محکوم به نابودي و مرگ بودند."
نازنين، ديگر دختر همجنس باز در پاسخ بلا فاصله کتاب کوچک قرمز رنگي را از کيفش در مي آورد که روي آن نوشته: "قانون مجازات اسلامي". نازنين با لحني مابين تمسخر و عصبانيت قسمتهايي از آن کتاب را برايم مي خواند:
"لواط وطي مذکر[همجنسگرايي مردان] است چه به صورت دخول باشد يا تفخيذ" ماده ي 108
"فاعل و مفعول لواط هر دو محکوم به حد خواهند شد" ماده ي 109
"حد لواط در صورت دخول قتل است و کيفيت آن در اختيار حاکم شرع" ماده ي 110
"هرگاه کسي ديگري را از روي شهوت ببوسد تا 60 ضربه شلاق تعزير مي شود" ماده ي 124
"مساحقه، همجنسگرايي زنان است با اندام تناسلي" ماده ي 127
"حد مساحقه براي هر يک از طرفين صد تازيانه است" ماده ي 129
وي پس از آن مي پرسد: "اگر در ايران همجنسگرا يا به قول خودشان «همجنس باز» وجود ندارد، پس تصويب چنين قوانين سنگيني عليه همجنسگرايي چه معنايي دارد؟"
"نازنين" دانشجوي حقوق و تنها يکي از دهها مراجع خانم دکتر "ن.ص" است. دکتر "ن.ص" صاحب يک کلينيک خصوصي روانپزشکي و روان درماني در شهر تهران است. او و همکارانش به علت کثرت مراجعات افراد همجنسگرا و مسائل و مشکلات خاص آنها، بخشي را در کلينيک به اين افراد اختصاص داده اند. "پدرام" يکي ديگر از مراجعين دکتر "ن.ص" مي گويد اين کلينيک براي اکثر همجنسگرايان در تهران و حتي ديگر نقاط ايران جايي شناخته شده است. آنها براي مشاوره و حل برخي از مشکلات و اختلالاتشان که ناشي از فشارهاي اجتماعي است به اين جا مي آيند. واقعيت اين است که ديدن اين همه همجنسگرا در يک کلينيک رسمي در قلب تهران، و تنها چند روز پس از سخنراني آقاي احمدي نژاد و نفي وجود همجنسگرايان باعث تعجب و البته کمي هيجان انگيز است.
دکتر "ح.م" گرايش جنسي افراد را به سه دسته ي دگر جنس گرا يا Heterosexual، دو جنس گرا يا bisexual و همجنسگرا يا homosexual تقسيم ميکند. اين متخصص اعصاب و روان(روان پزشک) که در اين کلينيک خصوصي مشغول به کار است مي افزايد: "همجنسگرايي كه بمعناي تمايل به همجنس است، هم در زنان (Lesbian) و هم در مردان(gay) وجود دارد. همجنسگرايي يك واقعيت است و هيچ نقطه اي از جهان وجود ندارد كه در آن چنين پديده اي موجود نباشد. طبق آمار موجود 4 درصد از مردان و 2 درصد از زنان در جهان همجنسگرا هستند. البته با توجه به اينكه هنوز در بسياري از نقاط جهان تعداد همجنسگراياني كه بدليل قوانين ناقض حقوق بشر و يا تعصب شديد فرهنگي و مذهبي عليه همجسنگرايان، اين تمايل خود را پنهان مي كنند و حتي براي پوشاندن آن به رابطه ي زناشويي با جنس مخالف نيز تن مي دهند، بسيار زياد است، اين رقم آماري در مجموع تا ده درصد حدس زده مي شود."
"پدرام" همجنسگرايي است که آنگونه که خود مي گويد به همراه دوست و شريک جنسي اش "حميد" سالهاست که با هم زندگي مي کنند. خانواده هاي آنها که متمول هم هستند در يکي از شهرهاي غربي کشور زندگي مي کنند، و از همجنسگرا بودن فرزندانشان مطلع نيستند. چيزي که به نظر پدرام موجب شده است آنها مجبور باشند "رابطه ي عاشقانه ي شان" را پنهان کنند. پدرام مرا به منزل خودش دعوت مي کند تا با دوستش "حميد" نيز آشنا شوم. منزل آنها جايي در غرب تهران است. وقتي وارد مي شوم اول چيزي که نظرم را جلب مي کند کتابخانه ي بزرگي است انباشته از کتابهاي فلسفي و ادبي. و در گوشه اي ديگر کلکسيوني از سازهاي زهي. با تعجب مي پرسم اين کتابها مال شماست؟ او با پوزخند و با لحني کنايه وار پاسخ مي دهد: "بله بچه..[اصطلاحي که معمولا در فرهنگ عامه براي همجنسگرايان به کار مي رود] هم فلسفه مي خوانند".
از سئوالي که کرده ام خجالت زده مي شوم. پدرام توضيح مي دهد که اگرچه دانش آموخته ي عمران است ولي علاقه ي بسيار زيادي به فلسفه و ادبيات دارد. با خنده و با اشاره به کتابي روي ميز مي گويد: "ميشل فوکو را دوست ندارم، با اينکه همجنسگرا بوده".
حميد نيز از راه ميرسد. متوجه مي شوم که حميد نوازنده و آهنگساز است: "حتي چند تا از کارهاي من از وزارت ارشاد مجوز گرفته است" به عقيده ي حميد وضع مالي مناسب باعث شده است که او و پدرام زندگي راحتي داشته باشند. حميد اما معتقد است در ميان همجنسگرايان ايراني زوجهايي مثل آنها استثنا هستند. به گفته ي پدرام "همجنسگرايان بدبخت ترين اقليت در ايران" به شمار مي آيند. وي دليل اين مسئله را وجود نوعي استبداد فرهنگي مي داند که خيلي هم ربطي به حکومت ندارد.
"اينجا هيچ کس به حقوق همجنسگرايان اعتقاد ندارد اگر هم اعتقاد داشته باشد جرا ت حمايت از آنها را ندارد".
اين جمله ايست که نازنين مي گويد. با او و دوستش يا به قول خودش "پارتنرش" در يکي از کافي شاپ هاي شمال شهر تهران که گويا پاتوق همجنسگرا هاست صحبت مي کنم. نازنين معتقد است حتي تندرو ترين نيروهاي مدعي دموکراسي در ايران حاضر به اقرار به حقوق همجنسگرا يان نيستند. دوست او زهرا که دانشجوي علوم سياسي و علاقه مند به مسائل روز است، معتقد است: "حتي اگر خاتمي هم به جاي احمدي نژاد بود جواب بهتري نمي داد".
دليل اين مسئله به نظر "علي" دانشجوي جامعه شناسي و ديگر همجنسگراي ايراني که با ما دور يک ميز نشسته، تعلق مسئله ي همجنسگرايان به "حوزه ي تابوهاي فرهنگي" است.
علي توضيح ميدهد که: "آنچه تو اينجا مي بيني يا در آن کلينيک ديدي برشي از بخشها ي مرفه و تحصيلکرده ي همجنسگرايان است".
او معتقد است موقعيت خوب اجتماعي و مالي فشار را بر اين قشر از همجنسگرايان کمتر مي کند. به نظر علي اما اين افراد همواره با کابوس از دست دادن موقعيتشان به دليل افشاي گرايشات جنسي شان روبرو هستند: "خصوصا در جامعه اي که چيزي به نام حريم خصوصي معنا نمي دهد".
علي مي گويد: "براي ديدن بد بختي بايد به پارک دانشجو يا شهرهاي کوچک بروي".
دکتر "ن.ص" مي گويد: "علم امروز ثابت کرده که نياز و تمايل جنسي بخشي از انسانها، به سمت جنس موافق گرايش دارد. اينکه علم امروزي به چنان نتيجه اي رسيده تنها توضيح علمي اين پديده را براي ما ساده کرده است و بدان معنا نيست که خود پديده امر تازه اي است".
وي مي افزايد: "در اول ژانويه سال 1993 سازمان بهداشت جهاني ( WHO ) هم همجنسگرايي را از ليست بيماريهاي خود حدف کرد و آن را بعنوان يک پديده و گرايش طبيعي برسميت شناخت".
ويکتوريا آزاد- فعال ايراني حقوق بشر مقيم سوئد- در گفتگو با نشريه ي چراغ -ارگان سازمان دگرباشان جنسي ايران ـ دليل اين تاخير در اعلام "همجنسگرايي به عنوان يک گرايش طبيعي" را چنين عنوان مي کند: "دليل تآخير زياد سازمان بهداشت جهاني در برسميت شناختن همجنسگرايي مخالفت و مقاومت نمايندگان کشورهاي ديکتاتورزده عضو اين سازمان است که باعث شدند جمله بنديها هم حتي الامکان کم رنگ شوند. اما جمله اصلي در اسناد سازمان بهداشت جهاني مي گويد: " نفس گرايش جنسي بعنوان اختلال تلقي نمي شود".
اين فعال حقوق بشرمي افزايد: "بعد از سال 1993 تعداد هر چه بيشتري از کشورها قوانين خود را بر اساس آخرين دست آوردهاي علمي در باره جنسيت و همجنسگرايي تنظيم نموده و در اين مسير حقوق اجتماعي- مدني همجنسگرايان را در قوانين خود تثبيت کردند تا جايي که امروز در قوانين تمام کشورهاي اروپايي، آمريکا، استراليا، اسرائيل، افريقاي جنوبي و کلآ در همه کشورهايي که داراي دمکراسي هستند، حقوق همجنسگرايان تثبيت شده است. آخرين کشوري که بيمار بودن همجنسگرايان را لغو کرده و حقوق همجنسگرايان را برسميت شناخته، کشور چين است.تلاش براي تثبيت حقوق همجنسگرايان تنها شامل کشورهاي غربي نمي شود. سالهاست که همجنسگرايان کشورهاي غير غربي از تايلند تا ترکيه، از مکزيک تا ايران و از لبنان و مصر تا بوليوي در تلاش براي دستيابي به حقوق خود هستند و دست آوردهاي مهمي هم داشته اند. در کشور ما، چند سالي است که موضوع جنسيت در جامعه حاد شده و هرچند که تضييقات و فشارهاي موجود امکان پرداخت جدي و علني را از علاقمندان سلب مي کند اما به برکت اينترنت، سايت هاي زيادي کم و بيش به اين مسائل گريزي هر چند ناقص مي زنند. با اينهمه، از مسير همين تلاشهاست که برداشتهاي بي پايه و سنتهاي بدون پشتوانه عقل و منطق، فرسوده و ديدگاههاي علمي و امروزي در باره ي جنسيت در فرهنگ اجتماعي ريشه دوانده و بمرور خود را تثبيت مي کنند".
به عقيده ي علي اما مسير چنين حرکتي ساده نيست. "زيرا آنها که از حقوق دگر انديشان دفاع مي کنند به حقوق دگرباشان باور ندارند". او معتقد است مشکل همجنسگرايان در ايران به اين زوديها حل نخواهد شد. "زيرا مشکلي است بر خاسته از عمق نهادهاي عقب مانده ي جامعه ي ايراني".وي معتقد است حل اين مشکل در گرو حل مشکل تجدد و به رسميت شناخته شدن "فرديت" انسانهاست.
امير همجنسگراي ايراني مهمانيها و چت روم هاي اينترنتي را دو راه عمده ي ارتباط همجنسگرايان با هم مي داند. وي همچنين توضيح مي دهد که 20 ارديبهشت ماه سال جاري چگونه ماموران به يک مهماني شبانه ي همجنسگرايان در اصفهان حمله کردند و 80 پسر را که از شهرهاي مختلف آمده بودند بازداشت کردند. وي که خود جزء بازداشت شدگان بوده است مي گويد: "آنها با شکستن درها و پنجره ها وارد شدند، ما را به خشن ترين و توهين آميزترين شکل در برابر ديدگان مردمي که جمع شده بودند بازداشت کردند و بعد از آن ما را به زندان دستگرد اصفهان منتقل نمودند. طي مدت بازداشت ما را به وحشيانه ترين شکل ممکن کتک زدند و شکنجه دادند. آنها از ايراد هيچ شکنجه و بر زبان آوردن هيچ توهيني ابا نداشتند. ولي هيچکس در ايران اعتراض نکرد. حتي وقتي بعد از بيرون آمدن از زندان به برخي نهادها و گروهها مراجعه کرديم به ما گفتند برويد همين که زنده ايد خدا را شکر کنيد".
علي سکوت فعالين حقوق بشر در برابر چنين وقايعي را "بي شرمانه" توصيف مي کند.
از دکتر"ن.ص" مي پرسم. اگر همجنسگرايي بيماري نيست پس آنها براي چه به شما مراجعه مي کنند؟ وي پاسخ مي دهد:
" همجنسگرايي نه بيماري است و نه انحراف جنسي، آنها اينجا مي آيند به اين دليل که به خاطر فشارهاي اجتماعي و زندگي دوگانه اي که به آنها تحميل ميشود دچار افسردگي، اضطراب و برخي اختلالات رواني مي شوند. آنها در شرايط سختي زندگي مي کنند و ما به آنها کمک مي کنيم تا بتوانند خودشان را با اين شرايط تطبيق دهند"
از دکتر "ن.ص" مي پرسم: "آيا مقامات براي فعاليتهاي پزشکي شما مشکلي به وجود نمي آورند؟"
وي در پاسخ مي گويد: "اصلا و ابدا، آنها حتي گاهي همکاريهايي هم با ما مي کنند، مثلا ما در زمينه ي صدور مجوز تغيير جنسيت براي ترانسکشوالها[افرادي که در هويت جنسي دچار اختلال هستند] با پزشکي قانوني همکاري مي کنيم"
به قول محمد -جوان همجنسگراي ايراني- که علاقه ي زيادي به مطالعه ي آثار اسلاوي ژيژک دارد: اين هم يکي از تناقضات وضعيت موجود است!
علي مي گويد "همجنسگرايان در ايران وجود دارند و روزگار سختي را هم مي گذرانند. هم حکومت و هم جامعه، آنها را طرد مي کنند."
او مي گويد خانواده اي را در يکي از شهرهاي خراسان مي شناسد که پسر همجنسگراي خود را به قتل رسانده اند. همچنين آمار تاييد نشده اي حکايت از اعدام تعدادي همجنسگرا از سالهايي ابتدايي حاکميت جمهوري اسلامي تا کنون دارد."افرادي که هيچ کس به خاطر اعدام آنها دل نسوزاند".
زهرا معتقد است نفي وجود همجنسگرايان از جنس "نفي وجود هولوکاست" است، وي به اين نکته ي تاريخي اشاره مي کند که قربانيان آدم سوزي فقط يهوديان نبودند بلکه "همجنسگرايان هم از نظر نئونازي ها محکوم به نابودي و مرگ بودند".
گزارشي از زندگي همجنسگرايان در ايران: - پنجشنبه 26 مهر 1386 [2007.10.18]
سورنا کياني
"ما در ايران همجنس باز نداريم" اين را محمود احمدي نژاد رييس جمهوري اسلامي در همان سخنراني جنجالي دانشگاه کلمبيا مي گويد. وقتي نظر زهرا، دختر همجنس گراي ايراني را در مورد اظهارات محمود احمدي نژاد مي پرسم، مي گويد: "نفي وجود همجنسگرايان از جنس "نفي وجود هولوکاست" است، قربانيان آدم سوزي فقط يهوديان نبودند بلکه "همجنسگرايان هم از نظر نئونازي ها محکوم به نابودي و مرگ بودند."
نازنين، ديگر دختر همجنس باز در پاسخ بلا فاصله کتاب کوچک قرمز رنگي را از کيفش در مي آورد که روي آن نوشته: "قانون مجازات اسلامي". نازنين با لحني مابين تمسخر و عصبانيت قسمتهايي از آن کتاب را برايم مي خواند:
"لواط وطي مذکر[همجنسگرايي مردان] است چه به صورت دخول باشد يا تفخيذ" ماده ي 108
"فاعل و مفعول لواط هر دو محکوم به حد خواهند شد" ماده ي 109
"حد لواط در صورت دخول قتل است و کيفيت آن در اختيار حاکم شرع" ماده ي 110
"هرگاه کسي ديگري را از روي شهوت ببوسد تا 60 ضربه شلاق تعزير مي شود" ماده ي 124
"مساحقه، همجنسگرايي زنان است با اندام تناسلي" ماده ي 127
"حد مساحقه براي هر يک از طرفين صد تازيانه است" ماده ي 129
وي پس از آن مي پرسد: "اگر در ايران همجنسگرا يا به قول خودشان «همجنس باز» وجود ندارد، پس تصويب چنين قوانين سنگيني عليه همجنسگرايي چه معنايي دارد؟"
"نازنين" دانشجوي حقوق و تنها يکي از دهها مراجع خانم دکتر "ن.ص" است. دکتر "ن.ص" صاحب يک کلينيک خصوصي روانپزشکي و روان درماني در شهر تهران است. او و همکارانش به علت کثرت مراجعات افراد همجنسگرا و مسائل و مشکلات خاص آنها، بخشي را در کلينيک به اين افراد اختصاص داده اند. "پدرام" يکي ديگر از مراجعين دکتر "ن.ص" مي گويد اين کلينيک براي اکثر همجنسگرايان در تهران و حتي ديگر نقاط ايران جايي شناخته شده است. آنها براي مشاوره و حل برخي از مشکلات و اختلالاتشان که ناشي از فشارهاي اجتماعي است به اين جا مي آيند. واقعيت اين است که ديدن اين همه همجنسگرا در يک کلينيک رسمي در قلب تهران، و تنها چند روز پس از سخنراني آقاي احمدي نژاد و نفي وجود همجنسگرايان باعث تعجب و البته کمي هيجان انگيز است.
دکتر "ح.م" گرايش جنسي افراد را به سه دسته ي دگر جنس گرا يا Heterosexual، دو جنس گرا يا bisexual و همجنسگرا يا homosexual تقسيم ميکند. اين متخصص اعصاب و روان(روان پزشک) که در اين کلينيک خصوصي مشغول به کار است مي افزايد: "همجنسگرايي كه بمعناي تمايل به همجنس است، هم در زنان (Lesbian) و هم در مردان(gay) وجود دارد. همجنسگرايي يك واقعيت است و هيچ نقطه اي از جهان وجود ندارد كه در آن چنين پديده اي موجود نباشد. طبق آمار موجود 4 درصد از مردان و 2 درصد از زنان در جهان همجنسگرا هستند. البته با توجه به اينكه هنوز در بسياري از نقاط جهان تعداد همجنسگراياني كه بدليل قوانين ناقض حقوق بشر و يا تعصب شديد فرهنگي و مذهبي عليه همجسنگرايان، اين تمايل خود را پنهان مي كنند و حتي براي پوشاندن آن به رابطه ي زناشويي با جنس مخالف نيز تن مي دهند، بسيار زياد است، اين رقم آماري در مجموع تا ده درصد حدس زده مي شود."
"پدرام" همجنسگرايي است که آنگونه که خود مي گويد به همراه دوست و شريک جنسي اش "حميد" سالهاست که با هم زندگي مي کنند. خانواده هاي آنها که متمول هم هستند در يکي از شهرهاي غربي کشور زندگي مي کنند، و از همجنسگرا بودن فرزندانشان مطلع نيستند. چيزي که به نظر پدرام موجب شده است آنها مجبور باشند "رابطه ي عاشقانه ي شان" را پنهان کنند. پدرام مرا به منزل خودش دعوت مي کند تا با دوستش "حميد" نيز آشنا شوم. منزل آنها جايي در غرب تهران است. وقتي وارد مي شوم اول چيزي که نظرم را جلب مي کند کتابخانه ي بزرگي است انباشته از کتابهاي فلسفي و ادبي. و در گوشه اي ديگر کلکسيوني از سازهاي زهي. با تعجب مي پرسم اين کتابها مال شماست؟ او با پوزخند و با لحني کنايه وار پاسخ مي دهد: "بله بچه..[اصطلاحي که معمولا در فرهنگ عامه براي همجنسگرايان به کار مي رود] هم فلسفه مي خوانند".
از سئوالي که کرده ام خجالت زده مي شوم. پدرام توضيح مي دهد که اگرچه دانش آموخته ي عمران است ولي علاقه ي بسيار زيادي به فلسفه و ادبيات دارد. با خنده و با اشاره به کتابي روي ميز مي گويد: "ميشل فوکو را دوست ندارم، با اينکه همجنسگرا بوده".
حميد نيز از راه ميرسد. متوجه مي شوم که حميد نوازنده و آهنگساز است: "حتي چند تا از کارهاي من از وزارت ارشاد مجوز گرفته است" به عقيده ي حميد وضع مالي مناسب باعث شده است که او و پدرام زندگي راحتي داشته باشند. حميد اما معتقد است در ميان همجنسگرايان ايراني زوجهايي مثل آنها استثنا هستند. به گفته ي پدرام "همجنسگرايان بدبخت ترين اقليت در ايران" به شمار مي آيند. وي دليل اين مسئله را وجود نوعي استبداد فرهنگي مي داند که خيلي هم ربطي به حکومت ندارد.
"اينجا هيچ کس به حقوق همجنسگرايان اعتقاد ندارد اگر هم اعتقاد داشته باشد جرا ت حمايت از آنها را ندارد".
اين جمله ايست که نازنين مي گويد. با او و دوستش يا به قول خودش "پارتنرش" در يکي از کافي شاپ هاي شمال شهر تهران که گويا پاتوق همجنسگرا هاست صحبت مي کنم. نازنين معتقد است حتي تندرو ترين نيروهاي مدعي دموکراسي در ايران حاضر به اقرار به حقوق همجنسگرا يان نيستند. دوست او زهرا که دانشجوي علوم سياسي و علاقه مند به مسائل روز است، معتقد است: "حتي اگر خاتمي هم به جاي احمدي نژاد بود جواب بهتري نمي داد".
دليل اين مسئله به نظر "علي" دانشجوي جامعه شناسي و ديگر همجنسگراي ايراني که با ما دور يک ميز نشسته، تعلق مسئله ي همجنسگرايان به "حوزه ي تابوهاي فرهنگي" است.
علي توضيح ميدهد که: "آنچه تو اينجا مي بيني يا در آن کلينيک ديدي برشي از بخشها ي مرفه و تحصيلکرده ي همجنسگرايان است".
او معتقد است موقعيت خوب اجتماعي و مالي فشار را بر اين قشر از همجنسگرايان کمتر مي کند. به نظر علي اما اين افراد همواره با کابوس از دست دادن موقعيتشان به دليل افشاي گرايشات جنسي شان روبرو هستند: "خصوصا در جامعه اي که چيزي به نام حريم خصوصي معنا نمي دهد".
علي مي گويد: "براي ديدن بد بختي بايد به پارک دانشجو يا شهرهاي کوچک بروي".
دکتر "ن.ص" مي گويد: "علم امروز ثابت کرده که نياز و تمايل جنسي بخشي از انسانها، به سمت جنس موافق گرايش دارد. اينکه علم امروزي به چنان نتيجه اي رسيده تنها توضيح علمي اين پديده را براي ما ساده کرده است و بدان معنا نيست که خود پديده امر تازه اي است".
وي مي افزايد: "در اول ژانويه سال 1993 سازمان بهداشت جهاني ( WHO ) هم همجنسگرايي را از ليست بيماريهاي خود حدف کرد و آن را بعنوان يک پديده و گرايش طبيعي برسميت شناخت".
ويکتوريا آزاد- فعال ايراني حقوق بشر مقيم سوئد- در گفتگو با نشريه ي چراغ -ارگان سازمان دگرباشان جنسي ايران ـ دليل اين تاخير در اعلام "همجنسگرايي به عنوان يک گرايش طبيعي" را چنين عنوان مي کند: "دليل تآخير زياد سازمان بهداشت جهاني در برسميت شناختن همجنسگرايي مخالفت و مقاومت نمايندگان کشورهاي ديکتاتورزده عضو اين سازمان است که باعث شدند جمله بنديها هم حتي الامکان کم رنگ شوند. اما جمله اصلي در اسناد سازمان بهداشت جهاني مي گويد: " نفس گرايش جنسي بعنوان اختلال تلقي نمي شود".
اين فعال حقوق بشرمي افزايد: "بعد از سال 1993 تعداد هر چه بيشتري از کشورها قوانين خود را بر اساس آخرين دست آوردهاي علمي در باره جنسيت و همجنسگرايي تنظيم نموده و در اين مسير حقوق اجتماعي- مدني همجنسگرايان را در قوانين خود تثبيت کردند تا جايي که امروز در قوانين تمام کشورهاي اروپايي، آمريکا، استراليا، اسرائيل، افريقاي جنوبي و کلآ در همه کشورهايي که داراي دمکراسي هستند، حقوق همجنسگرايان تثبيت شده است. آخرين کشوري که بيمار بودن همجنسگرايان را لغو کرده و حقوق همجنسگرايان را برسميت شناخته، کشور چين است.تلاش براي تثبيت حقوق همجنسگرايان تنها شامل کشورهاي غربي نمي شود. سالهاست که همجنسگرايان کشورهاي غير غربي از تايلند تا ترکيه، از مکزيک تا ايران و از لبنان و مصر تا بوليوي در تلاش براي دستيابي به حقوق خود هستند و دست آوردهاي مهمي هم داشته اند. در کشور ما، چند سالي است که موضوع جنسيت در جامعه حاد شده و هرچند که تضييقات و فشارهاي موجود امکان پرداخت جدي و علني را از علاقمندان سلب مي کند اما به برکت اينترنت، سايت هاي زيادي کم و بيش به اين مسائل گريزي هر چند ناقص مي زنند. با اينهمه، از مسير همين تلاشهاست که برداشتهاي بي پايه و سنتهاي بدون پشتوانه عقل و منطق، فرسوده و ديدگاههاي علمي و امروزي در باره ي جنسيت در فرهنگ اجتماعي ريشه دوانده و بمرور خود را تثبيت مي کنند".
به عقيده ي علي اما مسير چنين حرکتي ساده نيست. "زيرا آنها که از حقوق دگر انديشان دفاع مي کنند به حقوق دگرباشان باور ندارند". او معتقد است مشکل همجنسگرايان در ايران به اين زوديها حل نخواهد شد. "زيرا مشکلي است بر خاسته از عمق نهادهاي عقب مانده ي جامعه ي ايراني".وي معتقد است حل اين مشکل در گرو حل مشکل تجدد و به رسميت شناخته شدن "فرديت" انسانهاست.
امير همجنسگراي ايراني مهمانيها و چت روم هاي اينترنتي را دو راه عمده ي ارتباط همجنسگرايان با هم مي داند. وي همچنين توضيح مي دهد که 20 ارديبهشت ماه سال جاري چگونه ماموران به يک مهماني شبانه ي همجنسگرايان در اصفهان حمله کردند و 80 پسر را که از شهرهاي مختلف آمده بودند بازداشت کردند. وي که خود جزء بازداشت شدگان بوده است مي گويد: "آنها با شکستن درها و پنجره ها وارد شدند، ما را به خشن ترين و توهين آميزترين شکل در برابر ديدگان مردمي که جمع شده بودند بازداشت کردند و بعد از آن ما را به زندان دستگرد اصفهان منتقل نمودند. طي مدت بازداشت ما را به وحشيانه ترين شکل ممکن کتک زدند و شکنجه دادند. آنها از ايراد هيچ شکنجه و بر زبان آوردن هيچ توهيني ابا نداشتند. ولي هيچکس در ايران اعتراض نکرد. حتي وقتي بعد از بيرون آمدن از زندان به برخي نهادها و گروهها مراجعه کرديم به ما گفتند برويد همين که زنده ايد خدا را شکر کنيد".
علي سکوت فعالين حقوق بشر در برابر چنين وقايعي را "بي شرمانه" توصيف مي کند.
از دکتر"ن.ص" مي پرسم. اگر همجنسگرايي بيماري نيست پس آنها براي چه به شما مراجعه مي کنند؟ وي پاسخ مي دهد:
" همجنسگرايي نه بيماري است و نه انحراف جنسي، آنها اينجا مي آيند به اين دليل که به خاطر فشارهاي اجتماعي و زندگي دوگانه اي که به آنها تحميل ميشود دچار افسردگي، اضطراب و برخي اختلالات رواني مي شوند. آنها در شرايط سختي زندگي مي کنند و ما به آنها کمک مي کنيم تا بتوانند خودشان را با اين شرايط تطبيق دهند"
از دکتر "ن.ص" مي پرسم: "آيا مقامات براي فعاليتهاي پزشکي شما مشکلي به وجود نمي آورند؟"
وي در پاسخ مي گويد: "اصلا و ابدا، آنها حتي گاهي همکاريهايي هم با ما مي کنند، مثلا ما در زمينه ي صدور مجوز تغيير جنسيت براي ترانسکشوالها[افرادي که در هويت جنسي دچار اختلال هستند] با پزشکي قانوني همکاري مي کنيم"
به قول محمد -جوان همجنسگراي ايراني- که علاقه ي زيادي به مطالعه ي آثار اسلاوي ژيژک دارد: اين هم يکي از تناقضات وضعيت موجود است!
علي مي گويد "همجنسگرايان در ايران وجود دارند و روزگار سختي را هم مي گذرانند. هم حکومت و هم جامعه، آنها را طرد مي کنند."
او مي گويد خانواده اي را در يکي از شهرهاي خراسان مي شناسد که پسر همجنسگراي خود را به قتل رسانده اند. همچنين آمار تاييد نشده اي حکايت از اعدام تعدادي همجنسگرا از سالهايي ابتدايي حاکميت جمهوري اسلامي تا کنون دارد."افرادي که هيچ کس به خاطر اعدام آنها دل نسوزاند".
زهرا معتقد است نفي وجود همجنسگرايان از جنس "نفي وجود هولوکاست" است، وي به اين نکته ي تاريخي اشاره مي کند که قربانيان آدم سوزي فقط يهوديان نبودند بلکه "همجنسگرايان هم از نظر نئونازي ها محکوم به نابودي و مرگ بودند".
Hamjensgera- مدیر
- تعداد پستها : 181
Age : 42
محل سکونت : Tehran
Registration date : 2007-10-04
چه باحال ...
چه با حال هردوی ما تو یه روز تو یه وبسایت بودیم و مطلب اون وبسایتو هردومون منتشر کردیم .
من تو وبلاگم و تو در فروم
*******
همین جا ازت مجددا تشکر می کنم واسه این فروم
به نظر من ایجاد این فروم یه قدم بزرگ بود که آقا امیر ورداشتش
موفق و پاینده باشی
(گل نبود واست بزارم ، دیدم این "لول ! " از همه قشنگتره .تو گل ببینش )
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد